شروع
داستان قلهها و درهها نوشته اسپنسر جانسون تمثیلی زیبا از پستی و بلندی زندگی انسانهاست. در این داستان انسان ها به وارستگی، توسعه و رشد فردی در زندگی میرسند. مایکل براون در یک رستوران با خانم آنه کار ملاقات داشت. خانم آنه از یک مشکل بسیار بزرگ نجات پیدا کرده بود. او میخواست تا این راه حل را به مایکل آموزش دهد.
بنابراین از او قول میگیرد که اگر این داستان برایش مفید بود حتما برای دیگری هم تعریف کند. آنه گفت: داستان قلهها و درهها نشان دهنده پستی و بلندی زندگی انسانهاست. مایکل متوجه شد که میتواند راز مبانی توسعه و رشد فردی را از داستان خانم آنه بیاموزد. مرد جوانی در درهی عمیق و پستی زندگی میکرد. زندگی او یکنواخت بود و هیچ تغییری ندارد. احساس کرد که در زندگی به کمالات نرسیده است. نیازمند افزایش رشد فردی خود بود.
او از پیرمردی که بر فراز قله زندگی میکرد داستانها می شنید. روزی تصمیم می گیرد تا بر فراز قلهی بلندی که در کنار دره پستی بود برود. مرد جوان در روزگار کودکی و نوجوانی زندگی خوبی داشت و فکر میکرد که میتواند تا پایان عمر در درهای پست باقی بماند و از زندگی لذت ببرد. هوای دره گاهی ابری، گاهی بارانی، بعضی روزها هم آسمان آفتابی بود. زندگی مرد جوان به همین منوال میگذشت.
مقاله معیارهای انتخاب همسر را بخوانید
گذر عمر
هر چه بر سن بود مرد جوان اضافه میشد ایرادهایی که زمانی به نظرش ایراد نمی رسید را بهتر تشخیص میداد. آن زمان بود که شگفتزده میشد که چرا تاکنون آنها را نمی دید. او در شرکتی کار میکرد. اما رئیسش همیشه از او ایراد میگرفت و او را مؤاخذه میکرد. مرد جوان احساس میکرد که امنیت شغلی ندارد. مایکل تا اینجا از تمثیل داستان کمی به معنی پستی و بلندی زندگی انسانها پی برد.
با آنکه زندگی شخصی مرد جوان خوب به نظر میرسید اما او به هیچ عنوان از زندگی خود راضی نبود. چون همیشه در دره و پستی زندگی کرده بود. دلسردی پشت دلسردی به سراغش میآمد.بعضی روزها مرد جوان در میان علفزارهای دره پست میایستاد و به بلندی قله های دور دست نگاه میکند. او با خود میگفت من باید روزی از این قلههای بلند بالا روم و به سخنان پیرمرد فرزانه گوش دهم. سفر اکتشافی واقعی نیازمند چشم اندازهای تازهای نیست، بلکه باید دید تازه داشت.
شما را دعوت می کنم به شنیدن خلاصه 24 جلد کتاب موفقیت در چله کتابخوانی
سختی راه پستی و بلندی زندگی
با دیدن سختی راه سکوت میکرد. پس از آن احساس ضعف میکرد. او با دوستان و خانوادهاش در مورد قلهها و دره ها که نشان دهنده پستی و بلندی زندگی انسانها بود صحبت میکرد. اما آنها فقط به سختیهای راه در مسیر نشان دهنده بلندی زندگی اشاره میکردند و او را از رفتن به جایی که آشنا نبود منع میکردند.
مرد جوان پس از آن بسیار تردید میکرد. اما روزی ناگهان ترس را کنار گذاشت و تصمیم گرفت از قلههای بلند بالا رود. برای او سفر راحتی نبود مرد جوان هر چه بالاتر میرفت آب و هوا تمیزتر میشد. زمانی که در دره بود فکر میکرد هوای آنجا پاکیزه است.
اما اکنون او داشت پاکترین هوا را استشمام میکرد. در راه سختیهای زیادی را تحمل کرد. سقوط کرد. زخمی شد اما خود را بالا کشید هر چه بالاتر میرفت احساس شادی بیشتری میکرد. از آنچه در راه میدید بیشتر خوشحال میشد. مرد جوا خودش تجربه پستی و بلندی زندگی را چشید.
زمانی که به بالای ابرها رسید و به زیر پای خود نگاه انداخت درهای پست را مشاهده کرد. در آن لحظه در بلندترین نقطه کوه آخرین اشعههای خورشید غروب کردند. با خود گفت: حیف شد که نتوانستم در بالای بلندی زیباترین غروب آفتاب را مشاهده کنم. در بالای بلندی قله لذتی را حس کرد که تاکنون حس نکرده بود.
این مقاله را بخوانید: با کنترل افکار، ارباب ذهن خود شوید.
پیر فرزانه
مرد جوان در مصاحبت خود پیری فرزانه دید که او را به چشم اندازی زیبا دعوت میکرد. مرد جوان گفت که من در این تاریکی شب چشم اندازی نمیبینم. پیرمرد فرزانه گفت: کمی دقت کنی میبینی من آسمان را میگویم. مرد جوان چون همیشه در دره زندگی کرده بود. تاکنون آسمان را این گونه ندیده بود، از دیدن آسمان پرستاره شگفتزده شد. مرد جوان از خودش و زندگیش به پیرمرد گفت. از ناراحتیها و خوشحالیها افسردگیها و عصبانیت ها.
پیرمرد گفت آیا تاکنون به این فکر کردهای که پستی و بلندی زندگی خودت را پیدا کنی؟ اینها راه دسترسی به اوقات خوب و بد زندگی ما هستند. مردجوان پرسید چطور؟ پیر مرد گفت: دوستی به من کمک کرد تا سه نکته را کشف کنم. آموختن این سه نکته به تو، شرطی دارد و تا قبول نکنی تو را آموزش ندهم. مرد جوان پرسید: چه شرطی؟
پیرمرد گفت: شرطش این است که آنچه را در مورد این پستی و بلندی زندگی آموختی به دیگران هم بیاموزی. مرد جوان بلادرنگ پذیرفت. پیرمرد گفت: نکته اول آن است که بدانی در زندگی چطور هرچه سریعتر از دره خارج شوی. نکته دوم اینکه چطور هرچه بیشتر در قله بمانی. نکته آخر اینکه در آینده زندگی خود چطور به جای زندگی در پستی بیشتر در بلندی زندگی خود باشی. بلندی زندگی انسانها لحظاتی هستند که در آنها شکرگزار داشتههایتان هستید.
مقاله اتاق خواب و رابطه زناشویی برای شما مفید است.
شکر گزاری در مسیر
در این لحظات شما به کمال می رسید. پستی های زندگی انسانها لحظاتی هست که در آن راکد هستید و از توسعه و رشد فردی دست می کشید و فقط درباره آنچه که از دست دادید فکر میکنید. اختیار وقایع بیرونی از دست شما خارج است اما میتوانید پست و بلندی زندگی را به کمک باورهایتان در اختیار بگیرید.
مرد جواد پرسید: چگونه؟ پاسخ پیرمرد این بود: با تغییر پستیها به بلندیها یا درهها به قلهها یعنی یا آنچه اتفاق افتاده است را تغییر دهید. یا احساساتتان را در مورد آن اتفاق عوض کنید. اگر شرایط را تغییر دهید، فوق العاده است. در غیر اینصورت خوب است احساساتتان را به نفع خودتان تغییر دهید و مدیریت کنید.
در حقیقت، انتخاب باوری بهتر اغلب به نتیجهای بهتر منجر میشود. مثلا اخراج از کار را یک فرصت خوب برای تحول و رشد خود بدانید. بنابراین بهترین راه برای خروج از دره، نگاه متفاوت داشتن به وقایع است. زمانی میتوانی در زندگی دره را به قله و پستی را به بلندی تبدیل کنی که نکتههای خوبی را که در اوقات بد زندگی تو پنهان بودهاند شناسایی و از آنها استفاده کنید. برای دریافت خلاصه کتاب قله ها و دره ها نوشته اسپنسر جانسون کلیک کنید.
خلاصه از: برتراندیش
بازدیدها: 122