راز مراسم صبحگاه

راز مراسم صبحگاه (یک داستان واقعی)

سربازان همه به صف ایستاده بودند. همه چشم به دهان فرمانده پادگان دوخته بودند تا با فرمان او مراسم صبحگاه را آغاز کنند. به فرمان فرمانده مراسم صبحگاه آغاز شد. سرباز جوان برای قرائت قرآن جلو رفت و فرمانده جایگاه دستور خبردار صادرکرد. همه خبردار ایستادند.

راز مراسم صبحگاه (یک داستان واقعی) ادامه مطلب

کلاس مجازی

کلاس مجازی (یک داستان کوتاه)

در کلاس درس مجازی نشسته ام  با تصور کلاس واقعی بوی پرتقال را حس می کنم. با خیال خود به دنیای واقعی گام می گذارم. بوی پرتقال تمام فضای کلاس رو می کرد وقتی که نازنین یواشکی پرتقال می خورد. مثل همیشه فکر می کند من متوجه نمی شوم.

کلاس مجازی (یک داستان کوتاه) ادامه مطلب

معاون 1 روزه

معاون یک روزه – (یک داستان واقعی)

معاون مدرسه بودن و به همراه دانش آموزان روزگار گذراندن یک از بهترین لحظات زندگی یک معلم می تواند باشد. خاطرات خوش اردوهای دانش آموزی و بذله گویی های دوران تحصیل در مدرسه همیشه در ذهن دانش آموزان پایدار و ماندگار است. داستان کوتاه معاون یک روزه را که در ادامه می خوانید یک داستان واقعی در یک از مدارس و در جریان برگزاری یک اردوی دانش آموزی رخ داده است. امید است مورد قبول واقع شود.

معاون یک روزه – (یک داستان واقعی) ادامه مطلب

پیمایش به بالا