برتراندیش

17 دلیل که چرا بازی فوتبال از درس خواندن بهتر است؟

ما معمولاً مدرسه را جایی برای یادگیری می‌دانیم. اما وقتی به‌عنوان ناظر، یک سال در دبیرستانی حضور داشتم، آنچه بیشتر از همه دیدم " و آنچه دانش‌آموزان بیش از هر چیز درباره‌اش صحبت می‌کردند".  اغلب چیزی غیر از یادگیری بود. آنچه دیدم، بیشتر کلافگی و بی‌حوصلگی بود. من هربرت چایلدریس به عنوان یک انسان‌شناس، فرصت داشتم تا بیش از صد دانش‌آموز دبیرستانی را در شرایط مختلف مشاهده کنم. در اینجا آنچه که در این مشاهدات آموختم را با شما به اشتراک می گذارم.
Bartaandish-pattern-1.png
Bartaandish-pattern-1.png
فوتبال

مقدمه

ما معمولاً مدرسه را جایی برای یادگیری می‌دانیم. اما وقتی به‌عنوان ناظر، یک سال در دبیرستانی حضور داشتم، آنچه بیشتر از همه دیدم ” و آنچه دانش‌آموزان بیش از هر چیز درباره‌اش صحبت می‌کردند”.  اغلب چیزی غیر از یادگیری بود. آنچه دیدم، بیشتر کلافگی و بی‌حوصلگی بود. من هربرت چایلدریس به عنوان یک انسان‌شناس، فرصت داشتم تا بیش از صد دانش‌آموز دبیرستانی را در شرایط مختلف مشاهده کنم. در اینجا آنچه که در این مشاهدات آموختم را با شما به اشتراک می گذارم.

دانش‌آموزانی را دیدم که در کلاس حرف می‌زدند، به صحبت‌های معلم گوش نمی‌دادند، به‌جای انجام تکالیف، مشغول گفت‌وگو با هم‌کلاسی‌ها بودند، سرشان را روی میز می‌گذاشتند و از بی‌حوصلگی چرت می‌زدند. معلمان از تلاش طاقت‌فرسای خود برای گرفتن حتی یک تکلیف تحویلی از دانش‌آموزان می‌گفتند، چه برسد به آن‌که تکالیف را به‌موقع و باکیفیت انجام دهند. دانش‌آموزان اطلاعاتی را فقط در حد قبولی در امتحان جمع می‌کردند، نمره‌ای می‌گرفتند و بعد، همه چیز را فراموش می‌کردند.

از نگاه ما، این می‌تواند یک بحران اخلاقی باشد. می‌توانیم نوجوانان را به تنبلی متهم کنیم، یا از کاهش نمراتشان گله کنیم و بخواهیم با آزمون‌های بیشتر، جریمه‌های سنگین‌تر و فشارهای مضاعف، آن‌ها را وادار به تلاش کنیم. حتی ممکن است از «بازگشت به اصول اولیه» صحبت کنیم و مدرسه را از آنچه هست هم محدودتر و خشک‌تر کنیم.

مواجهه مستقیم

اما من این امتیاز را داشتم که به‌عنوان انسان‌شناس، بیش از صد نفر از دانش‌آموزان همان مدرسه را بیرون از کلاس درس ببینم و در فضاهای مختلف، با زندگی واقعی‌شان مواجه شوم. مثلاً در ماه فوریه، پنج‌شنبه تا شنبه را با بیل، دانش‌آموز سال سوم دبیرستان گذراندم؛ کسی که در دو سال اول نمرات خوبی داشت اما در سال سوم علاقه‌اش به مدرسه از بین رفته بود.

بیل برای امتحان زبان فرانسه اصلاً مطالعه نکرد و شکست خورد. یکی از کلاس‌ها را ترک کرد تا به‌جای نوشتن مقاله‌ای برای روزنامه مدرسه، بازی کامپیوتری انجام دهد. چند بار هم به‌خاطر تأخیر و صحبت در کلاس جریمه شد. اما همان آخر هفته، او دو ساعت بی‌وقفه در تمرین فوتبال دوید، ساعت‌های زیادی را هاکی بازی کرد، شام خوش‌طعمی در خانه پخت، پنج ساعت در آشپزخانه رستوران محل کارش کار کرد، با خواهر و برادر کوچکش بازی‌هایی که خودشان اختراع کرده بودند را انجام داد، و حتی وقت گذاشت که موج‌سواری کند و برای موج‌سواری بعدی تمرین کند.

در مدرسه، بیل یک دانش‌آموز بی‌انگیزه بود؛ اما بیرون از مدرسه، انسانی فعال، مسئول، و پر از شور زندگی بود. کسی که مهارت داشت، تعهد نشان می‌داد، و کارهایی انجام می‌داد که واقعاً برایش معنا داشت.

تفاوت آشکار رفتارها

این الگو را در بسیاری از دانش‌آموزان دیگر هم دیدم. نوجوانانی که در بازی‌های ویدیویی با قوانین پیچیده، در مسابقات ورزشی پرتنش، در اجراهای نمایشی و فعالیت‌های خلاقانه، نهایت تلاش‌شان را به‌کار می‌گرفتند. آنان تصمیم‌گیرانی سریع، سازندگان ماهر، و هنرمندانی متعهد بودند. اما چرا این توانمندی‌ها و انگیزه‌ها، در فضای مدرسه غایب بودند؟

در همان مدرسه، تفاوتی چشم‌گیر بین فضای کلاس‌های درسی خشک و جلسات پرشور فعالیت‌های فوق‌برنامه به چشم می‌آمد. همان دانش‌آموزانی که در کلاس غایب به‌نظر می‌رسیدند، پس از مدرسه جان می‌گرفتند. ما اغلب می‌گوییم: «ای کاش همان‌قدر که برای  تشویق‌ تیم مورد علاقه شان وقت می‌گذارند، برای جبرو ریاضی هم وقت صرف می‌کردند…» اما کمتر می‌پرسیم: چه چیزی در این فعالیت‌های فوق‌برنامه هست که نوجوانان را این‌چنین به میدان می‌آورد؟ و در مقابل، چه چیز در مدرسه هست که آن‌ها را از درگیر شدن بازمی‌دارد؟

اگر به‌دنبال محیط‌هایی هستیم که در آن‌ها شادی و یادگیری در هم تنیده‌اند، جایی که دانش‌آموزان با تمام وجود مشغول فعالیتی‌اند و با رغبت مهارت‌های دشوار را می‌آموزند، باید نگاهی جدی‌تر به همان زمینی بیندازیم که فوتبال در آن بازی می‌شود.

 مقاله ۱۰ قاتل خاموش روابط عاشقانه و راه‌نجات از آن حتما مطالعه کنید.

یک مثال واقعی

اجازه دهید مثالم را با بازی فوتبال ادامه دهم. نه به این دلیل که عاشق فوتبالم، بلکه چون صادقانه بگویم، از فوتبال خوشم نمی‌آید! بسیاری می‌گویند که فوتبال دو وجه تاریک فرهنگ آمریکایی را ترکیب کرده: خشونت و ساختارهای سخت انضباطی. اما نکته اینجاست که حتی فوتبال، با تمام سختی ها و کاستی‌هایش، برای یادگیری از کلاس‌های درس مفیدتر است.

می‌توان به‌جای فوتبال، از موسیقی، تئاتر یا والیبال هم نام برد. موضوع این نیست که کدام فعالیت بهتر است؛ موضوع این است که این فعالیت‌ها، برخلاف کلاس‌های رسمی، توانسته‌اند معنایی به نوجوانان بدهند، اشتیاقی در دل‌شان روشن کنند، و مهارت‌آموزی را به تجربه‌ای زنده و ملموس تبدیل کنند.

و وقتی می‌گویم “بازی فوتبال از درس خواندن در مدرسه بهتر است”، منظورم واقعاً این است که بازی فوتبال ( یا هر فعالیتی که نوجوانان به آن دل می‌بندند ) می‌تواند معلمی بهتر از نظام آموزشی کنونی باشد.

1- قدرت تیمی

در فوتبال، نوجوانان نه تماشاگرانی منفعل، بلکه بازیگرانی فعال و ارزشمندند. جایگاهی که در زندگی روزمره‌ی بسیاری از آن‌ها کمیاب است، اما برای رشد یادگیری و تقویت عزت‌نفس، حیاتی به‌شمار می‌رود.

در یک تیم فوتبال، ساختار براساس توانمندی‌ها و ترجیحات اعضا شکل می‌گیرد. اگر بازیکنی در پاس دادن چندان مهارت نداشته باشد، اما سه مهاجم سریع و قوی در اختیار تیم باشد که به بازی ترکیبی و پاس‌کاری دقیق وابسته‌اند، نتیجه‌ی خوبی حاصل نخواهد شد. هماهنگی و شناخت استعدادها اصل است.

اما در کلاس هندسه، داستان چیز دیگری‌ست. همه دانش‌آموزان باید دقیقاً با همان برنامه‌ی درسی پیش بروند که در سطحی بالادستی، بدون در نظر گرفتن علایق و توانایی‌های فردی، طراحی شده است. هیچ جایی برای تنظیم ساختار آموزش بر مبنای استعدادهای خاص نیست.

در فوتبال، بازیکنان می‌دانند که آن‌ها و هم‌تیمی‌هایشان قرار است نقش خود را به‌درستی ایفا کنند. اما در مدرسه، دانش‌آموزان اغلب این حس را دارند که همچون ذهن‌هایی خالی در نظر گرفته شده‌اند که باید با مطالبی که دیگران برایشان انتخاب کرده‌اند، پُر شوند.

مقاله 12 خطای مهم دختران در ازدواج حتما مطالعه کنید.

2- شکست و موفقیت

 در فوتبال، نوجوانان به عبور از مرزهای خودشان تشویق می‌شوند. نه به این معنا که باید با خط‌کش استانداردهای دیگران سنجیده شوند.” که آن هم اغلب محدود و ناکافی‌ست “ بلکه از آن‌ها خواسته می‌شود تا پیوسته خود را فراتر ببرند، تا از سقف‌های ذهنی عبور کنند و دائماً در مسیر رشد باقی بمانند. در زمین بازی، “کافی است” معنایی ندارد.

ما برای موفقیت‌هایشان کف می‌زنیم، تشویق‌شان می‌کنیم، اما خیلی زود آن را پشت سر می‌گذاریم و می‌گوییم: “خب، حالا بعدی چی؟” همیشه جا برای بهتر شدن هست. فوتبال از آن جنس تلاش‌هاست که با هر گل زده‌شده، یک گام به سوی بهتر شدن را طلب می‌کند.

در کلاس اما، داستان اغلب وارونه است. معلم امتحانی می‌گیرد؛ یک سوال ساده، یک جمله‌ خشک. دانش‌آموز، اگر خوش‌شانس باشد، نمره‌ی کافی می‌گیرد و این یعنی: دیگر لازم نیست با سوال‌های چندجمله‌ای، با چالش‌های عمیق‌تر، روبه‌رو شود. یک بار کافی‌ست. و در همین “کافی‌ست” است که عطش یادگیری خاموش می‌شود.

3- تمرین بی پایان

در فوتبال، نوجوانان به شدت مورد احترام قرار می‌گیرند. در این عرصه، هر دستاورد، حتی کوچک‌ترین موفقیت، با تأیید گسترده‌ای مواجه می‌شود: جوایز مراسم‌های مختلف، ژاکت‌های ورزشی با نامشان، بنرهای افتخار در اطراف مدرسه، جشنواره‌های مدرسه‌ای، عکس‌های تیم در کنار افتخاراتشان در سالنامه، پوشش خبری در روزنامه‌ها، و حتی شناخته‌شدن در سطح منطقه‌ای، استانی و حتی کشوری برای بهترین‌های هر فصل. تمام جامعه برای دیدن آن‌ها در میادین ورزشی جمع می‌شود.

ما ورزشکاران را بر دوش خود می‌گذاریم و با غرور در مراسم رژه شرکت می کنیم. در این فضا، آن‌ها نه تنها به عنوان بازیکنان تیم، بلکه به عنوان قهرمانان واقعی جامعه دیده می‌شوند. اما این احترام و تأیید در کلاس‌های درس، به ویژه در درس‌هایی مثل ریاضی، برای دانش‌آموزان امری تقریباً غیرممکن است. هیچ مراسمی برای قدردانی از تلاش‌های ذهنی دانش‌آموزان برگزار نمی‌شود، و نادیده‌گرفتن دستاوردهای تحصیلی تبدیل به یک تجربه معمولی و بی‌روح می‌شود.

4- پیش بینی ناپذیر

در فوتبال، یک بازیکن می‌تواند تیم را به ناامیدی بکشاند و آن را به شکست نزدیک کند. در این ورزش، تلاش فردی فراتر از دستاورد شخصی است. تلاش یک بازیکن نه تنها به نفع خودش، بلکه به تأثیر مستقیم بر تیم مرتبط است. تفاوتی بزرگ میان ارتقای سطح تیم و کاهش توان آن وجود دارد. این همان چیزی است که موجب می‌شود هم‌تیمی‌ها و مربیان بابت حضور یک بازیکن در میدان سپاسگزار باشند یا از بی‌تفاوتی‌اش ناراضی شوند.

یک بازیکن می‌تواند هم‌تیمی‌هایش را به سطحی بالاتر از آنچه که بدون او می‌بودند، برساند. این انگیزه‌ای عظیم است که در فوتبال جرقه می‌زند. اما در کلاس‌های درس، چنین چیزی به‌ندرت دیده می‌شود. در محیط‌های آموزشی، جایی برای تأکید بر رشد جمعی و تقویت توانایی‌های تیمی نیست. در عوض، توجه تنها بر نتایج فردی متمرکز است که باعث می‌شود این روحیه‌ی هم‌افزایی در بین دانش‌آموزان جایی نداشته باشد.

مقاله انباشتگی ذهنی و کاری و کاهش آن در 4 مرحله اساسی حتما مطالعه کنید.

5- زمان بیشتر

در فوتبال، تکرار نه تنها مجاز است، بلکه شایسته‌ی احترام است. این یک قانون نانوشته است که با هر تمرین، بازیکن به سطح بالاتری می‌رسد. در دنیای آموزشی اما، اغلب اوقات ما فقط به جلو حرکت می‌کنیم، بی‌آنکه فرصتی برای بازگشت و بازنگری در کارها و بهبود آن‌ها فراهم باشد. دانش‌آموزان هر بار که وارد کلاس می‌شوند، باید با مباحث جدید روبه‌رو شوند و این بدون اینکه وقت کافی برای تسلط بر مطالب پیشین داشته باشند، اتفاق می‌افتد.

در فوتبال، بازیکنان بارها و بارها همان تمرینات را در طول فصل تکرار می‌کنند، و این تکرار در واقع راهی است برای بهتر شدن در آن‌ها. مهارت‌ها راحت‌تر و طبیعی‌تر می‌شوند، و سپس بازیکنان قادر می‌شوند از این مهارت‌های به‌دست‌آمده برای انجام حرکات پیچیده‌تر و پیشرفته‌تر استفاده کنند.

6-  پیش‌بینی‌ناپذیری

در فوتبال، پیش‌بینی‌ناپذیری همواره در جریان است. هر بازیکن در طول بازی ده‌ها بار با حریف خود روبه‌رو می‌شود، اما همیشه آگاه است که هر بار ممکن است حریف حرکت یا تاکتیکی متفاوت از دفعات گذشته انجام دهد و او باید فوراً به آن واکنش نشان دهد. در این فضا، هیچ فرصتی برای سستی، بی‌تفاوتی یا تماشای بازی از کناری وجود ندارد. هر بازیکن موظف است که در کار خود دقیق و متعهد باشد. حتی بازیکنی که استعداد بالایی دارد، اما خود را کنار می‌کشد و درگیر نمی‌شود، معمولاً از هم‌تیمی‌هایش که ممکن است استعداد کمتری داشته باشند اما در بازی بیشتر مشارکت می‌کنند، کمتر مورد احترام قرار می‌گیرد.

حال اگر این را با یک کلاس درس معمولی مقایسه کنیم، می‌بینیم که معلم معمولاً کلاس را طوری برنامه‌ریزی می‌کند که همه چیز طبق روند مشخص و بی‌دغدغه پیش برود، بدون اختلالات و وقفه‌های غیرمنتظره. و به همین دلیل است که بی‌تفاوتی در یک کلاس درس می‌تواند یک مشکل اساسی باشد، چرا که چنین بی‌توجهی‌ای نه تنها بر روند یادگیری تأثیر منفی می‌گذارد، بلکه موجب بی‌احترامی به زحمات سایرین و از دست رفتن روحیه همکاری می‌شود.

7- چالش‌ها و موفقیت‌ها

در فوتبال، تمرین‌ها معمولاً به مراتب بیشتر از ۵۰ دقیقه طول می‌کشند. اما زمانی که تمرین به پایان می‌رسد، دلیل آن بسیار ساده است: بازیکنان تا زمانی که کار را به‌طور صحیح انجام ندهند یا تا زمانی که دیگر توان ادامه دادن نداشته باشند، از تلاش دست نمی‌کشند. هیچ دلیلی وجود ندارد که یک کلاس درس در مدرسه دقیقاً ۵۰ دقیقه طول بکشد، نه بیشتر و نه کمتر. و هیچ دلیلی وجود ندارد که کلاس‌ها هر روز به مدت زمان یکسانی برگزار شوند.

در حالی که برنامه زمان‌بندی کلاس‌های درس تحت فشارهای بیرونی قرار دارد؛ مثل قوانین دولتی، هماهنگی با کلاس‌های دیگر یا حتی برنامه زمان‌بندی سرویس‌های مدارس، برنامه زمانی تمرین فوتبال بیشتر بر اساس نیازهای درونی تیم و مربی شکل می‌گیرد. در فوتبال، تمرین زمانی به پایان می‌رسد که تیم و مربی احساس کنند که اهدافشان محقق شده است.

۸. تکالیف و تمرینات

در فوتبال، تکالیف با تمرینات تفاوت دارند. در مدارس، دانش‌آموزان اغلب بر روی اوراق امتحانی تمرین می‌کنند و سپس این تمرینات را دوباره در منزل انجام می‌دهند. اما فوتبال نیازمند تکالیفی است که به‌طور عمده شامل دویدن و تمرین وزنه‌برداری می‌شود، کارهایی که در حین تمرینات تیمی انجام نمی‌شود.

بازیکنان در خانه روی شناسایی و تقویت نقاط قوت خود کار می‌کنند و سپس این نقاط قوت را به تمرینات تیمی می‌آورند تا آن‌ها را با هم‌تیمی‌های خود ترکیب کنند و روی مهارت‌های خاص کار کنند. کارهایی که در خانه انجام می‌شود و کارهایی که در گروه انجام می‌شود، هرکدام نقش متفاوتی دارند و بدون یکدیگر ناقص هستند.

مقاله 12 خطای مهم دختران در ازدواج حتما مطالعه کنید.

۹. احساسات و ارتباطات

در فوتبال، احساسات و تماس انسانی جزء جدایی‌ناپذیر از فرآیند کار هستند. وقتی بازیکنان خوب عمل می‌کنند، حق دارند از شادی و رضایت خود بهره‌مند شوند. و زمانی که عملکرد ضعیفی دارند، حق دارند که عصبانی شوند و از احساسات خود بهره بگیرند. در حین بازی، بازیکنان باید با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، صحبت کنند، و همدیگر را در مسیر موفقیت حمایت کنند. اما در اکثر کلاس‌های درس، ما هیچ ابزاری برای استفاده از شادی یا ناامیدی در اختیار دانش‌آموزان قرار نمی‌دهیم و معمولاً برقراری ارتباط، جز در تبادل‌های محدود و خشک، ممنوع است.

زمانی که ۳۰ دانش‌آموز را در یک کلاس جمع می‌کنیم و از آن‌ها می‌خواهیم که از ارتباط با یکدیگر اجتناب کنند، از هم‌کلاسی‌های خود به‌عنوان منابع اطلاعاتی استفاده نکنند و یکدیگر را برای پیشرفت تشویق نکنند، در واقع این پیام را به آن‌ها می‌دهیم که حضورشان در کنار هم فقط به لحاظ اقتصادی و به‌صرفه است.

۱۰.حق انتخاب

در فوتبال، بازیکنان حق دارند نقش‌های خود را انتخاب کنند. نه تنها نوع ورزش خود را برمی‌گزینند، بلکه موقعیت دلخواه خود را در آن ورزش نیز انتخاب می‌کنند. اما در کلاس‌های درس، به ندرت به دانش‌آموزان اجازه می‌دهیم که از دل خود پیروی کنند. به جای آن، فهرستی از کلاس‌ها را برای آن‌ها تعیین می‌کنیم که باید بگذرانند و تکالیفی در آن‌ها به‌طور اجباری به آن‌ها محول می‌شود، بدون اینکه گزینه‌های زیادی پیش رویشان بگذاریم.

سیستم مدرسه به‌طور کلی مجموعه‌ای از الزامات است، در حالی که ورزش‌ها مجموعه‌ای از فرصت‌ها، لذت‌ها و انتخاب‌ها هستند. هر کدام از این لذت‌ها همراه با مسئولیت‌ها و چالش‌های یادگیری است؛ اما جوانان، که در پی یافتن جایگاه خود در جهان هستند، این مسئولیت‌ها را داوطلبانه پذیرفته و به‌دنبال آن‌ها می‌روند.

۱۱. یادگیری از بزرگ‌ترها

در فوتبال، بازیکنان ماهرتر به بازیکنان کم‌مهارت‌تر آموزش می‌دهند. این آموزش گاهی به‌طور عمدی صورت می‌گیرد، اما بیشتر از طریق الگو و نمونه‌سازی است. هر بازیکن به‌طور مستمر در کنار دیگرانی قرار دارد که کارها را به‌خوبی انجام می‌دهند و از آن لذت می‌برند. بازیکنان برجسته اجازه دارند تا خود را نشان دهند، بلکه از آن‌ها خواسته می‌شود که با تمام توان خود کار کنند. کسانی که در سطح پایین‌تری قرار دارند، فقط مهارت‌هایی که می‌توانند بیاموزند را نمی‌بینند، بلکه الهام می‌گیرند.

آن‌ها فردی را می‌بینند که نه تنها معلم، بلکه هم‌تیمی‌اش است، کسی که به‌خوبی می‌داند چه می‌کند و از انجام آن لذت می‌برد. در کلاس درس، اما بهترین دانش‌آموزان اغلب فرصتی برای پیشرفت فراتر از دیگران ندارند. آن‌ها سرکوب می‌شوند و در همان سطح با هم‌کلاسی‌های خود پیش می‌روند. ما به‌طور ناخواسته شرایطی می‌سازیم که دانش‌آموزان به بی‌تفاوتی روی می‌آورند تا مبادا آسیب ببینیم.

۱۲. فرصت‌های یادگیری

در فوتبال، آموزش فردی و تشویق از سوی مربیان بسیار رایج است. یک مربی که فقط با ۹ بازیکن دفاعی برای یک ساعت کار می‌کند، فرصت پیدا می‌کند تا شخصیت، انگیزه‌ها و توانایی‌های هر یک از آن‌ها را بشناسد. در همین حین، بازیکنان نیز مربی را در محیطی غیررسمی‌تر و انسانی‌تر می‌بینند و می‌توانند سوالاتی بپرسند که به ذهنشان می‌رسد، بدون اینکه احساس کنند در مقابل ۳۰ دانش‌آموز خسته و بی‌حوصله روی صحنه ایستاده‌اند.

مقاله 7 سبک فرزندپروری مرگبار والدین حتما مطالعه کنید.

بیایید یک حقیقت اساسی را بپذیریم: کلاس‌های بزرگ‌تر، ارتباط شخصی را سخت‌تر می‌کنند. مدرسه‌ای که من در آن درس می‌خواندم، اندازه متوسط کلاس‌ها حدود ۲۷ دانش‌آموز بود، که به‌عنوان وضعیتی خوب در نظر گرفته می‌شد، زیرا میانگین ایالتی ۳۱ بود. اما وقتی به اطراف نگاه کردم و عکس‌های تیم‌های ورزشی را در ویترین شیشه‌ای دیدم، بالاترین نسبت بازیکن به مربی که دیدم، ۱۳ به ۱ بود؛ گاهی اوقات این نسبت حتی کمتر از ۱۰ به ۱ بود. یک عکس از تیم فوتبال مربی فیلیپس و سه دستیارش با ۳۵ بازیکن وجود داشت؛ اگر سه دستیار را از عکس حذف می‌کردید، می‌توانستید به‌راحتی یک عکس از کلاس‌های تاریخ او با ۳۵ دانش‌آموز به دست بیاورید.

در اولین روز تمرین بسکتبال سال اول، ۲۳ نفر برای تیم ثبت‌نام کردند، اما تا پایان اولین هفته، تنها ۱۷ نفر باقی مانده بودند. دوشنبه بعد از ظهر، مربی به من گفت: «امیدوارم تعدادی از این بچه‌ها انصراف بدهند. با ۱۷ نفر نمی‌شود کاری کرد.» و این حقیقت داشت. پس چرا انتظار داریم یک معلم با ۲۵، ۳۰ یا حتی ۴۴ نفر پنج ساعت در روز کار کند؟

۱۳. شجاعت و علاقه

در فوتبال، بزرگ‌ترهایی که درگیر هستند، واقعاً علاقه‌مند هستند. بزرگ‌ترهایی که در فوتبال مشغول به کارند، همیشه آماده‌اند تا به شما بگویند که از بازی کردن لذت می‌برند و از مربی‌گری خوششان می‌آید. این علاقه را نه تنها از طریق کلمات، بلکه از طریق اعمالشان، به‌ویژه از طریق نحوه‌ی فعال اصلاح مشکلات و تحسین‌ها، بیان می‌کنند.

اما معلمانی که من دیدم (و معلمانی که از مقطع ابتدایی تا دانشگاه داشتم)، معمولاً از گفتن اینکه کاری که انجام می‌دهند را دوست دارند، شرم دارند. ایستادن در مقابل ۲۵ دانش‌آموزی که داوطلبانه در کلاس حضور ندارند و گفتن جمله‌ای مثل: «می‌دانید، کالبدشکافی این قورباغه بزرگ‌ترین لذتی خواهد بود که من تمام روز خواهم داشت»، نیاز به شجاعت زیادی دارد.

شجاعت و علاقه
شجاعت و علاقه

متخصصان تک بعدی

اگر به دیگران بگوییم که واقعاً شعر، مثلثات، تئاتر یا زیست‌شناسی بی‌مهرگان را دوست داریم، ممکن است به عضوی از «باشگاه متخصصان تک‌بعدی» تبدیل شویم. بنابراین معمولاً پشت یک برنامه درسی، کتاب درسی و مجموعه‌ای از دستورات مخفی پنهان می‌شویم و می‌گوییم: «تو و من باید این کار را با هم انجام دهیم چون کتاب می‌گوید باید این کار را انجام دهیم.» ما ظاهر بی‌تفاوتی را می‌سازیم تا زمانی که دانش‌آموزان نیز بی‌تفاوت شوند و آسیبی به ما وارد نشود.

اما تنها در همان تعداد معدودی از کلاس‌ها که معلمان هم با کلمات و هم با عمل نشان می‌دهند که به‌طور کامل از کاری که انجام می‌دهند لذت می‌برند، دانش‌آموزان درگیر می‌شوند و یاد می‌گیرند. من با بسیاری از دانش‌آموزان، معلمان و والدینشان در مورد آنچه که دوست دارند انجام دهند صحبت کرده‌ام، خواه عکاسی باشد یا موج‌سواری یا شکار یا مطالعه کتاب‌هایی که مهارت‌های واقعی می‌آموزند.

وقتی از آن‌ها پرسیدم که چگونه وارد این فعالیت‌ها شده‌اند، هم جوانان و هم بزرگ‌ترها همیشه پاسخ دادند که شخصی آن‌ها را به این فعالیت‌ها علاقه‌مند کرده است، نه چیزی ذاتی در خود رویداد. آن‌ها فردی را دنبال کردند که به آن احترام می‌گذاشتند و به فعالیتی وارد شدند که آن فرد دوست داشت، و از آنجا بود که این علاقه را کشف کردند.

مقاله بهبود رابطه عاطفی با 7 راهکار اساسی حتما مطالعه کنید.

14. داوطلبی در جامعه

در فوتبال، از داوطلبان جامعه استقبال می‌شود. هیچ برنامه ورزشی در یک مدرسه دبیرستان نمی‌تواند بدون مربیان دستیار، مربیان بدنسازی و دیگر افراد محلی که برای کمک کردن حقوقی دریافت نمی‌کنند، به‌خوبی عمل کند. این افراد ساعت‌ها و ساعت‌ها وقت خود را به مدرسه می‌دهند، در ازای یک دست دادن، یک ژاکت وینیل و یک شام رایگان در پایان فصل. داوطلبان بخشی طبیعی از فعالیت‌های انسانی هستند. در کلاس درس تقریباً هیچ‌گاه داوطلبی وجود ندارد. هیچ بزرگ‌تری که به نظر برسد ریاضیات یا شیمی به اندازه‌ای جالب است که به‌طور مرتب برای کمک به آن‌ها رایگان کار کند. هیچ حس و حالی وجود ندارد که کسی به‌جز «متخصص» بتواند در بحث‌های ایده‌ها مشارکت کند.

15.توانایی و سن

در فوتبال، توانایی به سن مرتبط نیست. دانش‌آموزان سال اولی که برجسته هستند، می‌توانند در تیم‌های ورزشی سال‌های بالاتر بازی کنند. در کلاس زبان انگلیسی نهم، یک دانش‌آموز فوق‌العاده نمی‌تواند از حد کارهایی که سایر دانش‌آموزان نهمی انجام می‌دهند فراتر رود، حتی اگر او بتواند از مطالبی که به سال‌سومی‌ها داده می‌شود بهره‌مند شود.

زمانی که یک دانش‌آموز برای فوتبال تست می‌دهد، او توسط چندین مربی به‌دقت بررسی می‌شود و اگر واقعاً خوب باشد، آن‌ها او را به‌سرعت به تیم بالا می‌برند. در کلاس درس، اگر همان دانش‌آموز واقعاً خوب باشد” اگر الهام‌بخش باشد.” یک نفر این را می‌بیند و به او نمره A می‌دهد. چه خوب! همان نمره‌ای که کسی دیگر تنها با انجام الزامات به‌دست می‌آورد، بدون الهام.

روند پیشرفت در فوتبال به پیشرفت برابر در یک حوزه دیگر و بی‌ربط بستگی ندارد. اگر یک بازیکن در بسکتبال متوسط باشد اما در فوتبال فوق‌العاده، مربی فوتبال نمی‌گوید که باید در تیم بسکتبال باقی بماند تا با سطح کلاسی خود مطابقت کند. هرگز! مربی فوتبال به آن بازیکن می‌گوید: «بیا اینجا؛ به تو نیاز داریم.»

آیا تاکنون از یک معلم انگلیسی شنیده‌اید که از یک دانش‌آموز جوان بخواهد: «ما به تو در این کلاس نیاز داریم»؟ آیا تاکنون از یک معلم علوم شنیده‌اید که بگوید: «حضور تو برای عملکرد این درس ضروری است. بدون تو به پتانسیل کامل خود نمی‌رسیم»؟

16.فوتبال: بیشتر از یک ورزش

فوتبال بیشتر از مجموع اجزای آن است. بازیکنان حرکات خاصی را بارها و بارها به‌طور جداگانه تمرین می‌کنند، اما می‌دانند که در نهایت وظیفه آن‌ها ترکیب تمام این حرکات است. در مدرسه، ما اجزا را جدا نگه می‌داریم. به دانش‌آموزان نشان نمی‌دهیم که یک نویسنده خلاق چگونه ممکن است از دانش علمی استفاده کند؛ به آن‌ها نشان نمی‌دهیم که یک تاریخ‌نگار ممکن است بخواهد در مورد صنایع ساختمانی بداند؛ به آن‌ها نشان نمی‌دهیم که یک مکانیک چگونه می‌تواند از دانستن تاریخ آمریکا لذت ببرد. اجازه نمی‌دهیم که دانش‌آموزان ببینند که چگونه تمام این علایق مختلف می‌توانند به یک زندگی مفید و جذاب تبدیل شوند. تظاهر می‌کنیم که همه این‌ها جدا از هم هستند.

17.عملکرد عمومی

در فوتبال، یک عملکرد عمومی انتظار می‌رود. انگیزه برای عملکرد در برابر خانواده و دوستان نیروی محرک بزرگی برای ورزشکارانی بود که می‌شناختم. پتانسیل برای یک عملکرد ضعیف نیز یک انگیزه دیگر بود. ” هیچ‌کس نمی‌خواهد در انظار عمومی شرمنده شود. “ این دانش‌آموزان خدمت مهمی به جامعه کوچک خود ارائه می‌دادند، با بیش از هزار تماشاگر خانگی در هر بازی، و این مسئولیت را به‌طور جدی می‌گرفتند. اما کار مدرسه تقریباً همیشه در خلوت انجام و ارزیابی می‌شود. موفقیت‌ها و شکست‌ها دیده نمی‌شوند و هیچ تأثیری بر خوشبختی دیگران ندارند.

نیجه گیری نهایی

هیچ‌کدام از این 17 الگو به‌تنهایی معجون جادویی برای ایجاد یک محیط یادگیری ایده‌آل نیستند. اما وقتی این الگوها را به‌طور کلی مورد بررسی قرار می‌دهیم، متوجه می‌شویم که فوتبال به‌عنوان یک ساختار اجتماعی برای یادگیری، نکات زیادی برای ارائه دارد. من نمی‌خواهم بگویم که باید از مدرسه دست کشید و فقط روی فوتبال تمرکز کرد. آنچه می‌گویم این است که ما یک مدل برای یادگیری مهارت‌های دشوار داریم. “مدلی که در ورزش‌ها، تئاتر، باشگاه‌های دانش‌آموزی، موسیقی و سرگرمی‌ها به چشم می‌خورد.” و این مدل به‌خوبی کار می‌کند، مهارت‌ها و شادی‌ها را از بزرگ‌ترها به نوجوانان و از یک نوجوان به نوجوان دیگر منتقل می‌کند.

آشنایی با نویسنده:

هرب چایلدریس دکترای مطالعات محیطی_رفتاری از دانشگاه ویسکانسین، میلواکی دارد. مردم‌شناسی او از یک دبیرستان شمال کالیفرنیا، “منظره‌های خیانت، منظره‌های شادی”، از دانشگاه میکروفورم بین‌المللی در آن آربر، میشیگان قابل دریافت است. برای تماس می‌توانید از ایمیل miaktxca@aol.com استفاده کنید.

نوشته: هرب چایلدریس

ترجمه: غلامرضا اسدی مدیر وبسایت برتراندیش

بازدیدها: 37

2 دیدگاه دربارهٔ «17 دلیل که چرا بازی فوتبال از درس خواندن بهتر است؟»

  1. مدیر برتراندیش

    سلام و عرض ادب مقاله جالب بود. من خودم علاقه زیادی به بازی فوتبال دارم و از درس و مدرسه هم بیزار نیستم. اما نویسنده به نکات جالبی اشاره کرده است. اینکه معلمی که علاقه مند باشد قطعا می تواند روی یادگیری بهتر دانش آموزانش اثر گزارش باشد. من با همچنین معلمینی برخورد داشته ام . یادشان گرامی باد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره وبگاه برتراندیش

کار رسانه‌ای جدید سه شرط لازم دارد: کوتاهی، سادگی و جذابیت‌. شاید بپرسید: چگونه مخاطب را درگیر نمایم؟ می گویم: اول خودت را جای مخاطب بگذار. اگر زبان او را فهمیدی، آنوقت هر کجای دنیا کار کنی می‌توانی روی مخاطب تاثیر بگذاری.

برتراندیش جهت افزایش آگاهی‌ مخاطبان خود برای زندگی بهتر در پرتو الطاف الهی تلاش می کند.

پیمایش به بالا