شعری زیبا از استاد فریدون مشیری
استاد فریدون مشیری در دیباچه شعر سوغات یاد می نویسد: هفت ساله بودم که با خانواده به مشهد رفتیم و هفت سال در این شهر ماندیم. امسال بعد از بیست و نه سال دوباره به مشهد رفتم. سه روز به دنبال خاطرات و تاریخچه میراث کودکی خود در پس کوچه های این شهر گشتم. این شعر سوغاتی از آن یادهای گذشته است.
سوغات یاد خاطراتی که در آن نقش تربیت پدر و مادرم و دوستان نوجوانم تاثیری شگرف بر تربیت من در آینده گذاشت. شعر سوغات یاد فریدون مشیری تجربه زندگی همه ما انسان هاست. خاطراتی از جنس زمان و مکان که برای همه ما اتفاق می افتد. انسانها با خاطرات خود زندگی می کنند. این خاطرات اگرچه شیرین باشند وچه شیرین نباشند، هیچگاه از ذهن آدمی پاک نمی شوند.
سوغات یاد
این سپیدار کهنسالی که هیچ از
قیل و قال ما نمی آسود
این حیاط مدرسه
این کبوترهای معصومی که ما روزی به آن ها دانه می دادیم.
این همان کوچه
همان بن بست
این همان خانه همان درگاه
این همان ایوان همان در… آه!
از بیابان های خشک و تشنه از هر سوی صد فرسنگ
در غروبی ارغوانی رنگ
با نشانی های گنگ و دور
آمدم تا هفت سال از سر گذشتم
را بشنوم شاید
از اشارت های یک در
از نگاه ساکت یک پنجره یک شیشه یک دیوار
در حرم در کوچه در بازار
آمدم خود را مگر پیدا کنم
نیزه ای از آن قلم های نی ای در مشت
گوش ها از سوز سرما سرخ
رهگذر بر سنگ فرش راه ناهموار
آمدم شاید ناگهان در پیچ یک کوچه
چشم در چشمان مادر واکنم
حتما بخوانید: راز بندگی
های های اشتیاق سالها را سر دهیم
و آنچه در جان و جگر یک عمر پنهان کرده ایم
سر در آغوش هم آریم و به یکدیگر دهیم
در میان ازدحام زائران
پای تا سر گوش
شاید از او ناله ای در گیر و دار این همه فریاد
مانند باشد در فضا
هرچند نامفهوم
در رواق سرد و ساکت
می دویدم در نگاه صد هزار
آیینه کوچک
شاید از سیمای او در بازتاب جاودان این همه تصویر
مانده با شدی سایه ای
هر چند نا معلوم
حتما بخوانید: صعود چهل ساله
هیچ ، هیچ غیر از بغض تاریک ضریح ، هیچ غیر از شمع ها و قصه بر پر زدن در اشک
هیچ غیر از بهت محراب آه ، هیچ غیر از انتظار کفش کن
باز می گشتم، زخم کاری خورده ای تا جاودان دلتنگ
ز بیابان های خشک و تشنه صد فرسنگ صد فرسنگ
پیش چشمم گردبادی خاک صحرا را
چون دل من از زمین می کند و می پیچاند و تا اوج فضا می برد
خود نمی دانم.
موجی از نفرین این بیچاره آدم بود
و در چشمان کور آسمان می ریخت
یا که باد رهگذر سوغات انسان را به درگاه
خدا می برد.
خاک خواهی شد. از رخ آئینه ها هم پاک خواهی شد
چون غباری گیج گم سرگشته در افلاک خواهی شد
حتما گوش کنید: مدح عاشقانه
در پایان شما را دعوت به شنیدن پادکست صوتی سوغات یاد می کنم. امیدوارم از این کار لذت برده باشید. اکنون که با فریدون مشیری بیشتر آشنا شدید حتما اشعار دیگر ایشان را ورقی بزنید و مطالعه کنید. آشنایی بیشتر با آثار شاعران و نویسندگان عزیز کشورمان به وسعت دید ما می افزاید و ما را با گنجینه عظیم به جای مانده از ایشان آشنا می کند.
نوشته های این شاعران عزیز برای ما سوغات یاد هایی هستند که با گذر زمان بر ارزش و قیمت آنها اضافه می شود. ملتی که تاریخ گذشته خود را نشناسد و از آن درس نگیرد قطعا تاریخ برای تکرار خواهد. یکی از مهمترین بخش تاریخ هر ملتی تاریخ ادبیات شفاهی و کتبی آن ملت است.
استاد فریدون مشیری که امروز شعر سوغات یاد او را مرور کردیم یکی از اسطوره های شعر فارسی در دوره کنونی ماست. بنابراین تاکید می کنم که تنها به شعر سوغات یاد ایشان اکتفا نکنید و حتما اشعار دیگری از این شاعر گرانقدر مطالعه نمایید. همچنین از دیگر اساتید پرافتخار شعر فارسی هم استفاده کنید.
موفق باشید.
بازدیدها: 79